دختر فداکار

تبلیغات

نویسندگان

پشتيباني آنلاين

    پشتيباني آنلاين

درباره ما

    پسران آفتاب 1
    از این شب های بی پایان، چه می خواهم به جز باران که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده... به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفسهایت، دریغ از لکه ای ابری که باران را به رسم عاشقی بر دامن این خاک بنشاند نه همدردی، نه دلسوزی، نه حتی یاد دیروزی... هوا تلخ و هوس شیرین به یاد آنهمه شبگردی دیرین، میان کوچه های سرد پاییزی تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟ ببارو جان درون شاهرگ های کویر آرزوهایم تو جاری کن که من دیگر برای زندگی از اشک خالی و پر از دردم ببار امشب! من از آسایش این سرنوشت بی تفاوت سخت دلسردم. ببار امشب که تنها آرزوی پاک این دفتر گل سرخی شود روزی! ودیگر من نمی خواهم از این دنیا نه همدردی، نه دلسوزی، فقط یک چیز می خواهم! و آن شعری به یاد آرزوهای لطیف و پاک دیروزی...

امکانات جانبی

    آمار وب سایت:  

    بازدید امروز : 3
    بازدید دیروز : 0
    بازدید هفته : 3
    بازدید ماه : 63
    بازدید کل : 11569
    تعداد مطالب : 6
    تعداد نظرات : 39
    تعداد آنلاین : 1


    ورود کاربران

      نام کاربری
      رمز عبور

      » رمز عبور را فراموش کردم ؟

    عضويت سريع

      نام کاربری
      رمز عبور
      تکرار رمز
      ایمیل
      کد تصویری

    آمار

      آمار مطالب آمار مطالب
      کل مطالب کل مطالب : 6
      کل نظرات کل نظرات : 39
      آمار کاربران آمار کاربران
      افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
      تعداد اعضا تعداد اعضا : 5

      آمار بازدیدآمار بازدید
      بازدید امروز بازدید امروز : 3
      بازدید دیروز بازدید دیروز : 0
      ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 0
      ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 0
      آي پي امروز آي پي امروز : 1
      آي پي ديروز آي پي ديروز : 0
      بازدید هفته بازدید هفته : 3
      بازدید ماه بازدید ماه : 63
      بازدید سال بازدید سال : 4043
      بازدید کلی بازدید کلی : 11569

      اطلاعات شما اطلاعات شما
      آی پی آی پی : 3.144.16.151
      مرورگر مرورگر :
      سیستم عامل سیستم عامل :
      تاریخ امروز امروز :

    چت باکس


      نام :
      وب :
      پیام :
      2+2=:
      (Refresh)

    تبادل لینک

      تبادل لینک هوشمند
      برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پسران آفتاب 1 و آدرس asemani72.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






    خبرنامه

      براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



    آخرین نطرات

      فائزه - سلام سعید نامرد شدی دیگه وبم نمیای؟؟؟
      عیدت مبارک - 1391/12/29
      قلم دار - سلام اين پيام يه ساعت بعد از پيام قبليه هنوز نت نيومدي؟
      زود به زود بيا
      درضمن تولدمم مبارك
      ممنون كه به فكرم بودي - 1391/12/6
      قلم دار - سلام اين پيام يه ساعت بعد از پيام قبليه هنوز نت نيومدي؟
      زود به زود بيا
      درضمن تولدمم مبارك
      ممنون كه به فكرم بودي - 1391/12/6
      قلم دار - سلام
      خوبي؟
      خيلي خوش حال شدم ميدوني يهو يادت افتاده بودم
      هي ميومدم سر ميزدم پيام نداده بودي برام افسردگي گرفتم گفتم ديگه نميرم سر بزنم
      خوبي ؟ چي كارا ميكني؟ - 1391/12/6
      قلم دار - سلام
      معلوم هست کجایی؟
      هی هرروز میام سر میزنم ببینم
      پیامامو خوندی جوابمو دادی یا نه ؟ - 1391/11/13
      قلم دار - سلام ممنون که برام دعا کردی - 1391/11/6
      قلم دار - سلام
      خوبی؟
      منو یادته ؟منم دلنوشته های یک قلم
      یه مدت بود که لوکس بلاگ مشکل داشت نیومدم بعدشم نتم قطع شد دیگه کلا نیومدم
      چند شب پیش یادت افتادم و همش توی گوگل دنبالت میکردم ولی متاسفانه پیدات نکردم توی یه سایت هم فریاد زدم دوستمو کسی ندیده اوناهم گفتن نه
      امشب یهو یادم افتاد که من توی لوکس بلاگ هم وبلاگ داشتم وااای خیلی خوشحالم از اینکه یافتمت کاری دیگه باهات ندارم فقط میخواستم بگم یادت افتادم و چقدر بد بختی کشیدم تا پیدات کردم
      خدا باید شفام بده - 1391/11/6
      mahsa - واییییییییییییییییی

      چی میتونم بگم؟ - 1391/10/3
      سجاد - - 1391/9/21
      fayaz - سلام ممنون که به وبم سر زدید
      جدا وبتون زیباست - 1391/5/25

    دختر فداکار

       همسرم با صدای بلندی کفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به 

                       دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟

    روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم.

    تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود.

    ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت.

    آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود.

    گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم، چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟

    فقط بخاطر بابا عزیزم. آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت:

    باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید.... آوا مکث کرد.

    بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟

    دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم، قول میدم. بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم.

    ناگهان مضطرب شدم. گفتم، آوا، عزیزم، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی.
    بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟

    نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام.

    و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد.

    در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن 
    عصبانی بودم.

     وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج میزد.

    همه ما به او توجه کرده بودیم. آوا گفت، من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه.

    تقاضای او همین بود.

    همسرم جیغ زد و گفت: وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بندازه؟ غیرممکنه. نه در خانواده ما. و مادرم با صدای گوشخراشش گفت، فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملا نابود میشه.


    گفتم، آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم.
    خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟

    سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت، بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود؟

    آوا اشک می ریخت. و شما بمن قول دادی تا هرچی می خوام بهم بدی. حالا می خوای بزنی زیر قولت؟

    حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم: مرده و قولش.

    مادر و همسرم با هم فریاد زدن که، مگر دیوانه شدی؟

    آوا، آرزوی تو برآورده میشه.

    آوا با سر تراشیده شده صورتی گرد و چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود .

    صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم. دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود. آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد. من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم.

    در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت، آوا، صبر کن تا من بیام.

    چیزی که باعث حیرت من شد دیدن سر بدون موی آن پسر بود. با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه.

     

    خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو معرفی کنه گفت، دختر شما، آوا، واقعا 
    فوق العاده ست. و در ادامه گفت، پسری که داره با دختر شما میره پسر منه.


    اون سرطان خون داره. زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه. در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد. بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده.


    نمی خواست به مدرسه برگرده. آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن 
    مسخره ش کنن .

    آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده. اما، حتی فکرشو هم 
    نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه .

    آقا، شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین.

    سر جام خشک شده بودم. و... شروع کردم به گریستن. فرشته کوچولوی من، تو بمن درس دادی که فهمیدم عشق واقعی یعنی چی؟

    خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر

     

    آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده. اما، حتی فکرشو هم 
    نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه .

    آقا، شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین.

    سر جام خشک شده بودم. و... شروع کردم به گریستن. فرشته کوچولوی من، تو بمن درس دادی که فهمیدم عشق واقعی یعنی چی؟

    خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که

     

     

    خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر ميدن 

     

     



    تاریخ ارسال پست: جمعه 30 دی 1390 ساعت: 19:58
    می پسندم نمی پسندم

    مطالب مرتبط

    بخش نظرات این مطلب

    این نظر توسط kamyar در تاریخ 1390/11/1/6 و 2:12 دقیقه ارسال شده است

    [Comment_Gavator]

    vaghean tahte tasir gharar gereftam jaleb bod
    پاسخ: ممنون دوست من


    برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

    نام
    آدرس ایمیل
    وب سایت/بلاگ
    :) :( ;) :D
    ;)) :X :? :P
    :* =(( :O };-
    :B /:) =DD :S
    -) :-(( :-| :-))
    نظر خصوصی

     کد را وارد نمایید:

    آپلود عکس دلخواه: